بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

رای گیری شروع شددددددددددددددددددددددددد

دوستای من رای گیری شروع شداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   تورو خدا اگه می خواید رای بدید برید به این سایت http://www.koodakeman91.niniweblog.com/  به شماره ی ۵ بهراد من رای بدییییییییییید ...
14 مرداد 1391

پست 4ماهگی

                  این روزها به زیبائی میگذره با خنده های شیرینت با اداهای جدیدت که هر روز یکی جدیدش رو یاد می گیری و دل مامان بابا رو می بری و حسابی دلبری می کنی ....   عشق من این روز ها همش دوست داری با مامانی و بابائی صحبت کنی موقع حرف زدن از خودت یه صداهایی در می یاری و با لبات بازی می کنی و تکونش میدی انگار می خوای  ادای ماها رو در بیاری یه آب دهنی از دهنت راه می افته که نگو و نپرس تمام لباست رو خیس می کنی واسه همینم مامان برات پیشبند می بنده تا اذیت نشی قربونت بشم الهی.... دیگه اینکه عشق من دیگه کم کم داری کچل می...
12 مرداد 1391

مسابقه دو روی سکه(گریه و خنده)

وقتی کوچکی دستانی هستند که اشکهایت را پاک کنند  وقتی بزرگ می شوی باید دستی باشی که اشکی را پاک کنی و خنده ای بر لبی بنشانی و این چه زیباست ... (پس فرزندم بخند تا دنیا بروت بخنده)   خاله جونی ها به من رای میدید؟؟؟؟؟؟؟؟   اگه رای میدید برید به آدرس پایین و به شماره ی عکس من رای بدید   http://www.koodakeman91.niniweblog.com ...
11 مرداد 1391

کارآموزی آقای پدر

امروز طبق معمول همیشه بردیمت آب بازی گذاشتیمت تو وان تا یکمی بازی کنی تا بعد بازی بشوریمت تا گل تر بشی اخه امروز غروب میخوای بری پیش زهرا ناز عزیز..   تا من گذاشتمت تو وان بابائی گفت: امروز من می خوام با پسرم آب بازی کنم و حمومش کنم منم قبول کردم و تو کار پدر و پسر نخواستم دخالت کنم و قول دادم که فقط نظارت کنم خوب بود بابائی خیلی ماهرانه و خوب حمامت کرد بعد اوردیمت بیرون و قرار شد پوشک و لباست رو تنت کنه اما تو این قسمت زیاد وارد نبود حالا عکسا رو ببینید قضاوت کنید:   اینجا یه صحنه ی جالب از عطسه کردن پسرک منه که خیلی با مزه شده : عافیت باشی عززززییییییییزم........ تو این ماه پس...
9 مرداد 1391

خواب زیبای فرشته ی من

امروز کنار من رو مبل دراز کشیده بودی که دیدم خوابت برد چه نازم خوابیده بودی... انقدر ناز و با مزه خوابیدی که آدم دلش می خواست بخورتد آخه عادت داری تو بغل مامان بخوابی و سرت رو ببری زیر تا یه جای تاریک پیدا کنی عین جوجه ها واسه همینم من بهت میگم جوجه ی مامان زمانی هم که می زارمت پایین تا بخوابی یه پتو می زارم کنارت تا حس کنی مامان کنارته عزیزم مثل عکس پایین: پاهاتم این طوری می زاری قربون اون پاهای کوچولوت بشه مامی: ...
4 مرداد 1391